ماه های انتظارمون برای تو
عزیزم مامان و بابا خرداد سال 90 عقد کردیم و بهمن 90 جشن عروسی گرفتیم.
همون شب هم اومدیم خونه ی خودمون.
من خیلی دوست داشتم از همون بهمن منتظر اومدن تو باشیم.ولی بابایی درس داشت.هنوز پایان نامه رو دفاع نکرده بود.
خلاصه شهریور 91 تصمیم گرفتیم که امید زندگیمون بیاد تو بغلمون.
بابایی خییییللللیییی امیدوار بود که تو همون ماه اول می ای.9 روز هم خوشحال شدیم و فکر کردیم تو اومدی.مامانی تو 4 روز 3بار ازمایش خون دادم و هر 3 بار منفی بود.مامانی خیلی گریه کردم.
تا شد این ماه امروز 14 ابان هست و 2 روز دیگه مونده تا بفهمیم هستی یا نه.
خواهش میکنم باش.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی