اولین سکسکه ی پسرم
سلام پسر خوووووووووووووشگلم....
وای عشقم میدونی امروز چی شد؟؟؟
من و بابایی ناهار خوردیم و بعدش بابایی داشت ظرف ها رو میشست که من رو کاناپه دراز کشیدم یهو حس کردم که شکمم خیلی کوچولو و مرتب تکون میخوره به فاصله ی 4 ثانیه خخخخییییللللییییی جالب بود...تازه فهمیدم که داری سکسکه میکنی نانازم سریع بابایی رو صدا کردم و اونم اومد و دوتایی نگاه کردیم و کلی خندیدیم ...عشقم واقعااا داشتی سکسکه میکردی خیلی بانمک بود...یه دقیقه طول کشید که بعدش من یکن نگران شدم به بابایی گفتم اشکال نداره؟چه تموم نیشه تا کی باید ادامه داشته باشه؟؟؟
بابایی هم میخندید و میگفت پسرم نفست رو نگه دار تا بند بیاد ...منم گفتم پسری 90 درجه بمون ....
خلاصه یه دو دقیقه ای طول کشید تا بند اومد و تو اروم شدی ولی نمیدونی چچچچققققدددرررررر باحال بود
زنگ زدم به پدر جون و مادر جونا و براشون تعریف کردم...اول باورشون نمیشد..میگفتن مگه میشه؟؟
قربونت برم الهی خیلی دوست داریم خوشکلکم.....بوووووووووووووووووووووووووووووس
مراقب خودت باش پسرکم