تولد بابایی
سلام عشقم.خوبی مامانی؟ عزیز دلم چقدر تو خوب و مهربونی که هم مراقب خودتی هم مامانی..
دیشب تولد بابایی بود.البته اول دی تولدشه ولی ما همیشه شب یلدا رو براش جشن میگیریم.
کلی مهمون داشتیم مادرجون اینا بودن دایی های من و بابایی بودن باباجی بود عمو بود خاله رویا و عمو سیروس هم بود.....خیلیییییییییییییی خوش گذشت....
مامان جونی آش ترش درست کرده بوووود خییییللللییییی باحال شده بود.
هندونه خوردیم فال گرفتیم ....فال همه خیلی خیلی خوب اومد.مال همه درست بود عشقم.
اسم فال مامانی بود نرگس رعنا پدرجونی میگفت رعنا و نرگس دوتا اسمه پس آریسا دوقلو داره
خلاصهه همه چیز عالی بود رقصیدیم عکس گرفتیم کیک خوردیم و کادووو دادیم....
من که میدونی تبلت دادم
مامان و بابا جون کیف مهندسی چرم دادن
مادر و پدر جون لب تاب دادن
عمو جون کفش کالج
عمو سیروس و خاله رویا ادکلن(خیلی خوش عطره)
بقیه هم نقدی حساب کردن
امشب هم قراره بریم پیش دوستامون.سال پیش شام دعوتشون کرده بودیم ولی امسال بخاطر شما نمیتونم.سخته مهمون داری دیشب هم تمام کارا رو مامان جون و زن دایی فاطی و بابایی کردن....
دوستای بابا خودشون دارن برای بابایی تولد میگیرن میریم بیرون کیک میگیرن و دوره هم هستیم...
مامانی سال دیگه تولد بابایی شما هم هستی عزیزم...
دایی محسن میگفت سال دیگه ما یلدا رو میبینیم. برات اسم هم گذاشت
ولی شما نفس مامان و بابایی عشقم......
اخر هفته دیگه میرم دکی تا صدای ضربان قلب کوچولو و مهربونت رو بشنوم خیلی خوشحالم ثانیه شماری میکنم تا تالاب تلوب قلبت رو بشنوم خوشگلم.....
میبوسمت قشنگم.
راستی دیشب از طرف شما بابایی رو بوس کردم وتولدشو تبریک گفت سال دیگه خودت اینکار رو میکنی نانازم.....