امید زندگی مامان و بابا

اولین باری که مامان و بابا امید زندگیشون رو دیدن

1391/10/9 12:00
نویسنده : آریسا
122 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااااااام عشق مامان وباباخجالت

امروز من و بابایی و مادرجونی رفته بودیم پیش دکتر برای سونوگرافی.از خانم دکتر اجازه گرفتیم تا بابایی هم بیاد تو و شما رو ببینه...خیلی استرس داشتم....استرس

بابایی و مادرجون پشت دکتر سرپا بودن و به صفحه مانیتور نگاه میکردن.خانم دکتر شما رو بهشون نشون داد.یه قسمت سیاه بود که شما وسطش بودی یه جورایی گرد و سفید بودی.دکتر گفت تپش قلب شما هم خیلی خوبه....

نمیدونی چه دقایق قشنگی بود..انگار دنیا مال من بود.....خیال باطل

دکتر گفت خدا رو شکر بارداریه خوبی داری وضعیت و جای نی نی هم خیلی خوبه ...

خدایا شکرت.بخاطر این جواهر زیبایی که در وجودم دارم ازت ممنونم.خدایا خیلی دوست دارم

راستی عزیز دلم بابایی میگه نی نی شبیه منه گرد و سفید چشمک

عشق مامان خواهش میکنم خیلی مراقب خودت و من باش..مراقب دوستات هم باش...اون دوستایی هم که هنوز نیومدن رو زود زود بهشون بگو بیان دیگهههه مثل نی نیه خاله الی نفس زهرا ........و خاله رویات....

دوستت دارم و با هر نفسی که میکشم قسمتی از عشقم رو بهت هدیه میدم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)