امید زندگی مامان و بابا

شیطونک مامان

1392/2/29 18:38
نویسنده : آریسا
122 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااااااااااام پسر نااااااااااازم....قربونت برم خووبی؟؟؟؟؟عاشقتم مامان...

پسرک بلای مامان خیلی شیطون هستی هاااااااا.همش تکون تکون میخوری و میچرخی مامان...من و بابایی همیشه میشینیم و ذل میزنیم به شکمم تا تو رو ببینیم.امروز همچین چرخیدی که کااااامل شکمم بالا و پایین شد...نمیدونی چه ذوقی میکنیم... بابایی جون داشت به من آمار درس می داد اخه 5 شنبه امتحان دارم ولی تو که نمیذاشتی شیطونک...اصلا نمیتونستم تمرکز کنم از بس که پا میکوبیدی...

دیروز که سر و ته بودی و پاهای کوچولوت زیر دنده ام بود اخ اخ از بس لگد زدیییییییییییییی...دردم میگرفت پسری ولی عاشق اون درد بودم چون تو با پاهای کوچولوت عشق من هستید...

فدات شم بابایی همش میگه چیزی نمونده زود زود پسرمون رو میبینیم ولی انگار تا مرداد کلییییییییی مونده

پسرم مرسی که خوب بزرگ میشی و مرسی که سالم و سلامت هستی این رو از تکونات میفهمم عشقم..

راستی هر بار که من و بابایی صدات میکنیم سریع حرکت میکنی و  ما از اینکه من و بابایی رو میشناسی دیوونه ات میشیم

خدایا پسرم رو فقط و فقط به خودت سپردم...مراقبش باش فقط تو میدونی چقدر برای همه ی ما مهمه...

خدایا شکرت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)