اولین باری که مامان و بابا امید زندگیشون رو دیدن
سلااااااااااام عشق مامان وبابا امروز من و بابایی و مادرجونی رفته بودیم پیش دکتر برای سونوگرافی.از خانم دکتر اجازه گرفتیم تا بابایی هم بیاد تو و شما رو ببینه...خیلی استرس داشتم.... بابایی و مادرجون پشت دکتر سرپا بودن و به صفحه مانیتور نگاه میکردن.خانم دکتر شما رو بهشون نشون داد.یه قسمت سیاه بود که شما وسطش بودی یه جورایی گرد و سفید بودی.دکتر گفت تپش قلب شما هم خیلی خوبه.... نمیدونی چه دقایق قشنگی بود..انگار دنیا مال من بود..... دکتر گفت خدا رو شکر بارداریه خوبی داری وضعیت و جای نی نی هم خیلی خوبه ... خدایا شکرت.بخاطر این جواهر زیبایی که در وجودم دارم ازت ممنونم.خدایا خیلی دوست دارم راستی عزیز دلم بابایی میگه نی نی شبیه منه گرد ...
نویسنده :
آریسا
12:00